نمیدانم حتی تصورش هم برایم سخت است که در مقابل اسم تو ایستم و سلامی بر تو داشته باشم
کاش کاش کاش و هزاران کاش های که مردم زمانه ای تو و من که بعد از آن قیامی که با خون طفل شش ماهه ای خود کردی به لب می آورند.همه می گویند ای کاش ما هم بودیم در کنار حسین(ع) و یاورش بودیم ولی خبر ندارند حسین یاوری قادر تر از همه داشت.
عــــــــــــــــــاشورا برد شمشیر وقدرت نمیخواست عاشورا ضرب شمیشر و پیکان نمیخواست عاشورا قدرت نفس میخواست نه قدرت بازو
حال فهمیدی حسینم که برای چه گفتم که این کاش ها بی اثر است چون همه پیروزی تو را بر برتری نفراتت میدانستند و دلیل شکستت را این میدانند که لب تشنه بودی و با یارانی اندک که هر کدام ایننه از جمال پروردگارمان بود پرورگاری که صبورتر از هر مخلوقی است.
ای کاش من هم کاش اوردم در سخنان ای کاش مردم ما میدانستند که تو برای چه قیام کردی تو برای شعار امر به معروف و نهی از منکر قیام کردی قیامی که قدرت نفس میخواهد نه قدرت بازو.
به قدری روایت ها در مورد شهادت رسیدن طفل شش ماهت هست که حیا ندارند از اینکه به این راحتی صحنه شهادت طفلت را بر زبان می اورند.
عاشورا صحنه پیروزی مقدترانه نفس بر شیطان رجیم بود.
عاشورا رنگ موکت وردی بهشت خداوندگار بی همتا بود.
عاشورا صحنه به نمایش گذاشتن ایمان و از خودگذشتگی بود.
نمیدانم در مورد عاشورایت دیگر چه بگویم حرف زیاد است امــــــــــــــــــــــــــا چگونه صحنه ای یگانه مظلوم عالم را بر زبان اورم با ان هفتاد دو پروانه ای خود چگونههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اری زمانی که تنها ماندی در صحرای نینوا همه خبر داشتند از اینکه تو شکست خواهی خورد ولی خبر نداشتند که پیروز واقعی میدان تو خواهی بود
نمیدانم در مورد بوی نینوایی که راه انداختی چه بگویم که هنوز بعد از گذشت این همه سال اشک بر گونه های هر مرد و زنی جاری میسازد ولی اندوهی دارم که هنوز هم در دلم سایه افکنده چون مردم ما مردم کوفه دارند می شوند همه برای خود ذخیره می کنند کسی به فکر این نیست که فردا چه خواهد شد اگر به این منوال بگذرد به راحتی از کنار بی ناموسی ها می گذرند به راحتی به عنوان ازادی بیان و اندیشه و تن به یکدیگر توهین میکنند و به دولت خیانت و به خود خود فروشی واقعا نمیدانم که چه زمانی گل نرگس خواهد امد و قیام تو را سرانجام رساند ولی این را خوب میدانم خداوندگار حسین و یوسف زهرا صبور است
حسین من گفته هایم را گفتم من معصوم نیستم گناهی دارم و دل لرزانی ولی از زمانی که بوی نینوایت به مشامم رسید با خداوندگار تو که الان خداوندگار من نیز شده است عهدی بستم که تا روزی که زنده هستم خارج از شعار قیامی که کردی خارج نشونم دستی دراز کن و از من دستی بگیر قسمت می دهم به طفل شیرخورات که نا جوانمردانه در آغوشت به خون کشیده شد.
بنده خاک باز تو